داستان قشنگ داداشی کپی از وبلاگ داداش داریوش حتما بخونید نظر بدید

اشعار عاشقانه متن دلشکسته جدایی غم تنهایی اس ام اس برای همه

اشعار عاشقانه , متن, جدایی دلشکسته همه چی برای عاشقان برای همه
داستان قشنگ داداشی کپی از وبلاگ داداش داریوش حتما بخونید نظر بدید

داستان داداشی

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد
.
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد
.
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم
.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما من خیلی خجالتی هستم .. علتش رو نمیدونم .
.
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم
، درست مثل یه “خواهر و برادر . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ،
تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ،
اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال 
قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ،
من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود
تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه
.
اما اون به من توجهی نمی کرد
، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ،
با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم. اما من خیلی خجالتی هستم .. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ،
من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد.
با مرد دیگه ای ازدواج کرد
من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه
اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟
متشکرم سالهای خیلی زیادی گذشت
به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ،
یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت
و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم
، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم.
اما . من خجالتی ام نمی‌دونم همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا

.

بگذار قطرات باران



شیطنت خویش را



بر عریانی کویر گونه هایت

بنمایاند.



و در خیال آبی دریا جاری شو...

نظر یادتون نره به نظر من خیلی قشنگ و اشک آور بود ...

 



نظرات شما عزیزان:

طلا
ساعت23:57---28 شهريور 1391
شاید گاهی گفتن مشکلی رو حل نکنه من به کسی که دوستش داشتم گفتم که نمیخوام داداشیه من باشه و برای همیشه از دست دادمش کاش نگفته بودم لااقل حضورشو حس میکردم

ساعت0:39---22 شهريور 1391
ســـــــــــل ااام

خوشحالم از این بابت که سعادت نسیبم شد

از وبلاگ زیباتون بازدید کنم-واقعا عاشق اهنگ وبتون شدم.محتوای وبلاگتــــــــــون پر از احساس و عواطفی بود که کاملا قابل لمسه من که حسشــــــون کردم-تولــــــــدتون مبارک سعید جان

-راستی اسم واقعی من هم با س شروع میشه

ارزویـــــــــم براورده شدن ارزو های شماستپاسخ:سلام ممنون که نظر دادی اهنگو خواستین اون پاین هست میتونید دانلودش کنید بازم تشکر


hasti
ساعت1:13---19 مرداد 1391
mamno0on. ziba bo0od

hasti
ساعت1:13---19 مرداد 1391
mamno0on. ziba bo0od

محمد
ساعت22:45---30 تير 1391
سلام از وبت خوشم اومد به ما هم سرس بزن و در خبر نامه عضو بشو
http://patoghe-javoon.rozblog.com/


solmaz
ساعت1:32---29 تير 1391
خیلی زیبا ودلنشین بود.نوشتار مطاتبت را دوست دا رام. اگرمایلید به وبم سر بزن.هم نفس.
پاسخ:سلام گلم ممنون که سر زدی چشم حتما میام به وبلاگت سر میزنم


fahimeh
ساعت21:54---25 تير 1391
خیلییییییییی قشنگ بود
پاسخ:سلام عزیزم نظرلطفته ممنون که اومدی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:,ساعت20:19توسط ♥♥♥سلطان دل ها♥♥♥ |